دفتر خاطرات
هرگز دل من ز علم محروم نشد کم ماند ز اسرار که معلوم نشد هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز معلوم شد که هیچ معلوم نشد
خارج از تمام انچه که من نیستم این لحظه برای تو مینویسم برای من برای روژین سکوت عجیبه وقتی به خودم میرسم همه چی تو ذهنم بسته میشه ای من کلی حرفای بد دارم تو ذهنم فکر نکنم قرار باشه چیزایی خوشگلو بخام بهش بگم خیالی دروغی غیرواقعی ناممکن بی منطق احساسی حساس اگه میشد احساسمو حذف کنم از وجودم میشد غیر واقعی نگاه کردن کنار گذاشت میشد دیگه چیزی ناممکن نبود منطقی بود بی احساس بودن همچین لذتی داره؟ اره چون خیلی کمتر درد میکشی اوووووه اشکم اومد نمیخام مامانم ببینه نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان Law و آدرس rozhinbabzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. نويسندگان
|
||||||||||||||||
|